هیچ چیز، جای واجبات ما را نمی گیرد ، متاسفانه ما در فرار از واجبات دینی به مستحبات پناه می بریم ، فکر کردیم که 10 تا زیارت عاشورا بگذاریم ، جایگزین سکوت ما در برابر ظلم و جایگزین بی همتی ما در برابر فقر محرومین و تکاثر متکاثرین می شود ! اینجور نیست . همان قدر که دغدغه نمازها و روزه های قضا شده را داریم ، باید دغدغه نهی از منکرهای قضا شده مان را نیز داشته باشیم . چه نهی از منکر هایی که از ما قضا شد ، با توجیهات مختلف!
پی نوشت : به وقت تفکر صبحگاهی
بزرگترین دغدغه من، ساعت 11 : چرا این پتو انقدر گرم و نرمه؟
بزرگترین دغدغه من، ساعت 11:30:چرا این کلاس عربی انقدر بدردنخوره
بزرگترین دغدغه من، ساعت 12:چرا این ساسوکه انقدر لوس و ننره؟
بزرگترین دغدغه من، ساعت 12:30:چرا گوشی تو مدرسه ممنوعه، ولی مدرسه تو گوشی نه!
بزرگترین دغدغه من، ساعت 1: چرا کرونا انقدر باکاست؟ چرا...آخه چرا استان ما باید سفید باشه؟ چرااااااااااااااا باید مجبور باشم در عرض یه هفته ناروتو شیپودن رو تموم کنم چون مدرسه ها احتمالا باز می
بسم الله الرحمن الرحیم
مسئلهی فلسطین علاوه بر این که یک طرح استعماری برای تداوم استعمارگران بوده و هست؛ طرحی است که برای جلوگیری از اتحاد و قدرتمندشدن مسلمانان در منطقه و ایجاد یک جبههی محکم و مقاوم اسلامی دنبال شده است.
و حرکت در جهت حل این مسئله، پاسخ به ندای کمکخواهی یاللمسلمین مظلومان است. این پاسخ همهجانبه، امری واجب کفایی است.
و برای رسیدن به مراتب قرب، امر واجب امری است که نباید از آن چشمپوشی نمود.
بلکه اگر کسی در این شرایط ای
بسم الله الرحمن الرحیم
مسئلهی فلسطین علاوه بر این که یک طرح استعماری برای تداوم استعمارگران بوده و هست؛ طرحی است که برای جلوگیری از اتحاد و قدرتمندشدن مسلمانان در منطقه و ایجاد یک جبههی محکم و مقاوم اسلامی دنبال شده است.
و حرکت در جهت حل این مسئله، پاسخ به ندای کمکخواهی یاللمسلمین مظلومان است. این پاسخ همهجانبه، امری واجب کفایی است.
و برای رسیدن به مراتب قرب، امر واجب امری است که نباید از آن چشمپوشی نمود.
بلکه اگر کسی در این شرایط ای
بسم الله الرحمن الرحیم
دغدغه دین داشتن همیشه جزو مسائلی است که مورد تاکید خیل عظیم دوستداران اسلام و انقلاب بوده است
و این دغدغه به مثابه ی درد است و به همین دلیل مورد تاکید است
زیرا کسی که درد دارد به دنیال درمان آن هم خواهد رفت پس کسی که دغدغه دارد ، تلاش هم میکند ، اصلاح هم میکند و ...
اما اخیرا دغدغه ها و صاحبان آنها به سمت و سویی رفته اند که نه تنها خوب نیست ، بلکه آفت هم دارد
صاحبان دغدغه به جای پیدا کردن راه درمان و راه حل درد خویش ، گرم تع
هرسال و هربار سفر رفتن تجربه و چیزهای جدیدی به آدم یاد میده! ولی به نظر من امسال سفر خیلی جذاب تر و عجیب تر بود! از هتل و تعریف و تمجیدهای الکی و آب و هوا بگیر تا غذا و خورد و خوراک! ولی از اونجایی که به نظر من خورد و خوراک خودش یه دلیلِ سفر میتونه باشه، میپردازم به خوراک!!! (میپردازم، از مصدرِ پرداختن! خیلی جالبه که مصدرش "پرداختن" ع ولی توی فعلش "خ" به "ز" تبدیل میشه! [توقع من از جوری که باید صرف میشد: میپرداخم] )
ادامه مطلب
« آره، پارسال یکی از دغدغههای دم عید من همچین چیزی بود. این که تعطیلات عید تموم بشه و اون رو ببینم. امسال دغدغهم اینه که وقتی این تعطیلات چند هفتهای تموم بشه، کیا رو ممکنه دیگه نبینم؟»
+ این آخرین جملهی پست قبلیمه که به دلایلی خصوصی منتشرش کردم. گرفتن رمز برای عموم آزاد است!
" خواهرشوهر چی کار میکنه؟ [همراه با خندهی طعنهوار.] "
در راستای سوالاتی که این روزها ازم پرسیده میشه؛ باید عرض کنم خدمتتون که این چیزا گفتن نداره، ولی در حال برنامهریزی یک قتل تروتمیز هستم. قطعاً تا الان هویت مقتول رو حدس زدین.
پینوشت: واقعاً خواهرشوهرها فشار زیادی ُ تحمل میکنن. بیاین تمیز کنیم این تاریخِ خرابمون ُ.
پینوشت دو: لعنتی! این اولینباره که یک صفت اینقدر پررنگ میشه که روی اسمم سایه میاندازه. آه.
پینوشت
یعنی می شود فردا بیایم برای این پست پی نوشت بزنم که اصلاحات فصل چهار و پنج تمام شد؟
خدایا لطفا بشود...:)
یک چهارم پی نوشت:))))
یک چهارم کارم دیروز تمام شد، یک چهارم بعدی هم به نظر می رسد امروز تمام شود! بله طبق معمول کار چهار روزه را یک روزه تصور می کردم و نمی شد که بشود:)
دوروز دیگر می آیم پی نوشت می زنم ان شاالله:)
این هم پی نوشت:) بالاخره کار این دو فصل تمام شد. تحلیل بخش کمی و بخش کیفی پایان نامه ام.
_ چرا آدمهایی که محکوم به نابودی هستند را دوست داریم؟_ زیرا در یادها بیشتر و بهتر میمانند._ موجودات روان پریشی که میخواستند در یادها بمانند. با پرداختن چه بهایی؟_ به هر قیمتی.
* عنوان نوشت:نگاه صوفی ِ ناخواناجهان پریشی ِ مولانادهان پریشی ِ مولاناتو خانقاه منی؛ با منبچرخ و یاحق و یاهو کن
شب عید است و گفتهاند عید از ریشهی «عود» اشتقاق یافته. پیدا شدنِ دغدغهی بازگشت به این وبنوشت، مقارن با ایام مبارکی شد و مبارکیِ ایام را به فال نیک میگیرم و برای نوشتن حرفهایی که لابد باید بگویم، بهامید خدا بازگشایی میکنم این عریضه را.
سعی میکنم از صفای وبلاگنویسی بهره ببرم و در این سیاهه عرایضم را به رؤیت دوستان برسانم.
مامون بحضرت نامه یی نوشت ودر خواست کرد حضرت در پاسخ او نوشت در خواست کرد حضرت در پاسخ او نوشت من فردا بحمام نمیروم وعقیده ندارم تو و فضل هم فردا بحمام روید مامون دو مرتبه دیگر بحضرت نامه نوشت امام رضا ع باو نوشت یا امیرالمومنین من فردا حمام نمیروم زیرا دیشب پیغمبر ص در خواب بمن فرمود ای علی فردا فردا حمام نرو و من عقیده ندارم که تو و فصل هم فردا بحمام روید مامون بحضرت نوشت شما راست مبگویی و پیغمبر ص هم راست فرمود من فردا حمام نمبروم و فضل خ
بسم الله الرحمن الرحیم
به علت دلایل غیر قابل ذکر از گذاشتن متن اصلی معذوریم.
این پست فقط پی نوشت دارد.
پی نوشت: دلم میخواد وقتی میرم بیرون یه قاشق با خودم ببرم چشای بعضی هارو از کاسه درآرم...
بعدا نوشت:شب رغبت هاست چه رغبتی بهتر از خواست ظهور یوسف گمگشته ی مان...
اللهم عجل لولیک الفرج
گفتی ازباران بسازم دفتری خواهم نوشتاینکه من راتاکجاهامی بری خواهم نوشتچشمهای توخدای حرفهای تازه اندکفرراباواژه های دلبری خواهم نوشت کنج لبهایت بهشتی گم شده رسوای منوقتی لبخندتورامثل پری خواهم نوشتبوسه بامن بوسه است ایینه باتصویرتوعشق دارددرمیانش داوری خواهم نوشتاینکه من مردابم اری خط به خط کهنگیتوبرایم دفترنیلوفری خواهم نوشتدرمیان دستهای کوچم جای تو نیستمن تمامت رابرای دیگری خواهم نوشتموج زیبای نگاهت ناگهان تردیدشدباتودارم حرفه
شب عید است و گفتهاند عید از ریشهی «عود» اشتقاق یافته. پیدا شدنِ دغدغهی بازگشت به این وبنوشت، مقارن با ایام مبارکی شد و مبارکیِ ایام را به فال نیک میگیرم و برای نوشتن حرفهایی که لابد باید بگویم، بهامید خدا بازگشایی میکنم این عریضه را.
سعی میکنم از صفای وبلاگنویسی بهره ببرم و در این سیاهه عرایضم را به رؤیت دوستان برسانم.
بسم الله الرحمن الرحیم
گاه نوشت (1): دغدغه ی پرداختن به درد ها
من با نوشته هایم و حساب های کاربری ام در اینترنت، قصد باز کردن دکان برای خودم ندارم. اوایل مثل همه ی انسان ها از شهرت و معروفیت خوشم می آمد. اما هر چه رو به جلو می روم، نگاه جدی تر و دلسوزانه تری به مسائل و مشکلات پیدا می کنم. افزایش این نگاه را هم مدیون مطالعه ی قرآن و روایات، بهره گیری از عقل و نجوا های فطرتم هستم که همه شان از نعمت های خدادادی هستند.
من آدمی هستم که تا مطلبی به جان
بسم الله الرحمن الرحیم
گاه نوشت (1): دغدغه ی پرداختن به درد ها
من با نوشته هایم و حساب های کاربری ام در اینترنت، قصد باز کردن دکان برای خودم ندارم. اوایل مثل همه ی انسان ها از شهرت و معروفیت خوشم می آمد. اما هر چه رو به جلو میرم، نگاه جدی تر و دلسوزانه تری به مسائل و مشکلات پیدا می کنم. افزایش این نگاه را هم مدیون مطالعه ی قرآن و روایات، بهره گیری از عقل و نجوا های فطرتم هستم که همه شان از نعمت های خدادادی هستند.
من آدمی هستم که تا مطلبی به جان و
یعنی می شود فردا بیایم برای این پست پی نوشت بزنم که اصلاحات فصل چهار و پنج تمام شد؟
خدایا لطفا بشود...:)
یک چهارم پی نوشت:))))
یک چهارم کارم دیروز تمام شد، یک چهارم بعدی هم به نظر می رسد امروز تمام شود! بله طبق معمول کار چهار روزه را یک روزه تصور می کردم و نمی شد که بشود:)
دوروز دیگر می آیم پی نوشت می زنم ان شاالله:)
سابقه نداشته اینجوری بشه یه ویروس خیلی باحال از یه حشره مرموز که تازه هشدارش تو سیما شروع شده و من هم جزو اولین نفرات گیرنده هستم . صورتم به گا رفته پوستم به تف بنده انقدر خارش صورت گرفتم که فقط دارم از صورتم به جای پوست های زخمی آبه مایل به زرد دارم جدا میکنم .
پ نوشت : 50 ت برای سه دقیقه پول ویزت دکتر پوست :(
پ نوشت : حشره ، پروانه و... هر موجود دیگه که شب و روز تو خیاباون ولن دست نزنید و حتی نزارید روتون بشینن در صورت نشستن به زودی به چیز خواهید ر
دانلود کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها pdf
هنر ظریف رهایی از دغدغه ها - شهر کتاب اهوازwww.shahreketabeahvaz.com › eshop › view-16269هنر ظریف رهایی از دغدغه ها. ویژگی ها : ناشر : میلکان. مولف : مارک منسن ... افزودن به سبد خرید ... اگر بخواهیم بخشی از کتاب را انتخاب کنیم که خودش، خودش را معرفی کرده است میتوانیم به این پاراگراف کلیدی اشاره کنیم: «حقیقت پنهان زندگی این است؛ ...معرفی کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغهها بیشتر از یک نفر - طاقرtoger
دغدغههای فرهنگی
.......
شرح مزجی یکی از بیانات محوری مقام معظم رهبری در سال ۱۳۷۳ با استفاده از دیگر بیانات معظم له است.
✨دغدغههای فرهنگی یکی از بهترین، شیواترین و زیباترین کتابهاییست که خواندهام. کتابی که تک تک کلمات آن انگار با عمر ۲۱ ساله من راه رفته و قد علم کرده...
✨دغدغههای فرهنگی، دغدغههای مردیست که در بالاترین جایگاه سیاسی عقیدتی جمهوری اسلامی ایران دغدغههای جامعهی خود را از پایینترین تا بالاترین نقطه آن میشناسد...
ک
پرسید: حالت خوب است؟در جواب این پرسش ماندم که چه بگویم، گفتم: همان همیشگی.بی تفاوت گفت: باز هم حالت بد است.گفتم: چه بگویم؟گفت: هرچه دلِ تنگت خواست...این جمله چقدر شبیه به تعارف بود، گفتم: دلِ تنگ من یک دریا دغدغه دارد.گفت: دل نیاز به دغدغه دارد، مثل گل که به خار نیاز دارد.می دانستم مغلطه گر خوبی ست گفتم: دغدغه ها را بگیر مال خودت، دل من نیاز به آرامش دارد.گفت: میان مشکل و دغدغه فرق است. مشکل را تو بوجود می آوری ولی دغدغه تو را بوجود می آورد.مستأصل ما
کاغذ های سفید را از کیفش بیرون کشید و کیفش را روی زمین انداخت. به سرعت به سمت میزش که گوشه اتاق بود رفت و صندلی را عقب کشید. پشتی صندلی به دیوار گچی برخورد کرد و کمی گچ رو زمین ریخت.
روی صندلی نشست. قلمش را در دست گرفت و شروع به نوشتن کرد.
موضوعی نداشت، فقط نوشت.
هرچیزی را که میتوانست نوشت، هرچیزی که توی مغزش بود را روی کاغذ ریخت. انگار هرلحظه گلولهایی به مغزش برخورد میکرد و محتویات مغزش روی کاغذ میپاشید.
درد دستش را نادید گرفت، خط به خط و ک
مهاجرت یکی از مهمترین و شاید دشوارترین تصمیمات در زندگی هر فردی محسوب می شود. بدیهی است که زندگی در یک کشور جدید، مشکلات و دغدغه های خاص خود را به همراه خواهد داشت. جالب است بدانید که این مشکلات مربوط به تمامی مهاجرین است و مختص به فرهنگ یا جامعه ی خاصی نمی باشد. در این مقاله به بررسی موانع و دغدغه های اصلی مهاجرین و چگونگی مواجهه با آنان در کشور کانادا پرداخته خواهد شد.
ادامه مطلب
علی بن محمد نوفلی گوید محمد بن فرج من گفت حضرت بوالحسن امام هادی ع بمن نوشت ای محمد کارهایت را بسامان رسان و مواظب خود باش من مشغول سامان دادن کارم بودم و نمیدانستم مقصود حضرت از انچه بمن نوشته چیست که نگاه مامور امد ومرا از مصر دست بسته حرکت داد وتمام داراییم را توقیف کرد 8 سال در زندان بودم سپس نامه ای از حضرت در زندان بمن رسید که ای مجمد یر سمت بغداد منزل مکن نامه را خواندم و گفتم من در زندانم و او بمن چنین مینویسد این موضوع شگفت ا
دانلود کتاب هنر ظریف بیخیالی
دانلود pdf هنر ظریف بی خیالی
هنر ظریف بی خیالی pdf رایگان
خلاصه کتاب هنر ظریف بی خیالی
دانلود رایگان کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها pdf
دانلود کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها pdf
دانلود رایگان کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه های زندگی
دانلود پی دی اف کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها
کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها دانلود رایگان
شب عید است و گفتهاند عید از ریشهی «عود» اشتقاق یافته. پیدا شدنِ دغدغهی بازگشت به این وبنوشت، مقارن با ایام مبارکی شد و مبارکیِ ایام را به فال نیک میگیرم و برای نوشتن حرفهایی که لابد باید بگویم، بهامید خدا بازگشایی میکنم این عریضه را.
سعی میکنم از صفای وبلاگنویسی بهره ببرم و در این سیاهه عرایضم را به رؤیت دوستان برسانم.
دانلود کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها
دانلود pdf هنر ظریف بی خیالی
هنر ظریف بی خیالی pdf رایگان
دانلود رایگان کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها pdf
پی دی اف کتاب هنر ظریف بی خیالی
خلاصه کتاب هنر ظریف بی خیالی
دانلود رایگان کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه های زندگی
خرید کتاب هنر ظریف بی خیالی
کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها دانلود رایگان
دانلود رایگان کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها pdf
دانلود رایگان کتاب صوتی هنر ظریف رهایی از دغدغه ها
د
پرداختن به مسئله اعتیاد همواره از دغدغه های روانشناسن ، پزشکان و مدعیان این مسئله بوده و هست . مشکلی که عموما سد راه بینش درست این دسته افراد می گردد . عدم شناخت واقعی از موضوع بیماری اعتیاد است . در ادامه سعی می کنیم . اصول اولیه این شناخت را بیان کنیم .
ادامه مطلب
یا ستار العیوب
یه دندونم درد میکنه.قبلا درستش کردم. اما دوباره خراب شده به گمانم این قبلا که میگم منظورم 8 سال پیشه.
تو این کرونایی دندون درد چی میگه
خدایا....
پی نوشت
امون از خواب های پریشون دختر...
یک خواب هایی میبینم این مدت که قشنگ کابوس...
خواب ها هم کفاره گناها میشه حساب بشن خدای خوبم؟
پی نوشت 2
در مورد ماهیت درد فکر میکنم...
درد چیزیه که روح حسش میکنه. نه جسم... حتی درد جسمانی.
به خاطر همین بدنی که روح ارتباطش باهاش قطع شده (بدن فرد مرد
بازار ایران جای فوقالعاده جذابیه. آقای لطیف مرد دلنشینی بود، دلنشینتر بود اگر کتاب زیر و رو بهمون نمیداد. معاشرت جالبی بود.
در لحظهای که احساس میکردم چه قدر مردمان بیمنطقن و دغدغههای سطحی دارن، خدا زد پس کلهم و دغدغهی سطحیدار شدم و هم بیمنطق.
عرض دیگری ندارم. جز تلگرافینوشتنم هم نمیآد.
یک تیتر بزرگ: رازهایتان را بگویید،رازهای گفتنی تان ربگویید...با خودش گفت الان پر می شود از حس های عاشقانه مثلا: دوستش دارم...باید بهش بگویم که دوستش دارم..نمی داندکه دوستش دارم..باهم قرار ازدواج گذاشتیم...
نوشتند..خواند..آتش گرفت...فکرش..خیالش...گیج بود..گفت از سر شیطنت چه حرف ها می زنند..راه رفت..نفس عمیق...باز نوشتند..گریه اش گرفت..گفت این ها که رازهای نگفتنی بود چرا گفتید...ردشد..بی خیال..ایستاد..اشک..بغض...گفت..باید می نوشت..شایدکسیحواسشجمعشد..شاید
کجاست انقطاع از امید به نماز های با حال در اتاق های نیمه تاریکِ خلوت و ساکت و اشک های سر قنوت روز های بیکار و بی دل مشغولی و بی دغدغه که تازه نوبت خدا شود... این امید افیونی کی قرار است خاموش شود و وسط روزهای شلوغ و با لباس های کار و ساعت های پر کار و پر دغدغه خدا پرستیم و خودخواهانه دنبال حال خوب و اشک سر قنوت نباشیم...
بسمه تعالی
به متین؛
درباره اندیشه، فرم و تحول ایماژ ها
نوشته زیر انضمامی ترین نوشته ای است که تا الان نوشته ام و فکر می کنم نوشتن آن در این دقایق، ضروری ترین کاری است که می توانستم انجام دهم.
هیچ چیزی را نمی توان انضمامی تر از مسئله ای که در مورد آن خواهم نوشت پیدا کرد. در واقع ما در مورد مسائل انضمامی به طور بسط یافته ای دچار توهم هستیم. آن چیزهایی که تاکنون انضمامی فرض می شدند در میان هاله های غلیظ انتزاعیات، هیجانات و احساسات جا گرفته ا
به دعوت شارمین عزیز در آخرین ساعات سال نود و هشت میریم که داشته باشیم هشت لبخند برگزیده امسال رو! البته لبخند و حال خوب زیاد بوده و خیلی هاش رو یادم نیست و کوچولو موچولو و ساده هستن واسه من اغلب.
1.اولین روزهای سال ۹۸.رفتیم یه جای دور و خارج از شهر.بالای تپه ها.دنیا زیر پامون بود.نشستیم اون بالا حرف زدیم و خندیدیم از ته دل (:
2.صبح 31 شهریور که رفتیم مدرسه برای جشن شکوفه ها و موطلایی کلاس اولی شد.یه حس عجیب و دوست داشتنی ته دلم بود.یه بار که رفت برای
بسمه تعالی
به متین؛
درباره اندیشه، فرم و تحول ایماژ ها
نوشته زیر انضمامی ترین نوشته ای است که تا الان نوشته ام و فکر می کنم نوشتن آن در این دقایق، ضروری ترین کاری است که می توانستم انجام دهم.
هیچ چیزی را نمی توان انضمامی تر از مسئله ای که در مورد آن خواهم نوشت پیدا کرد. در واقع ما در مورد مسائل انضمامی به طور بسط یافته ای دچار توهم هستیم. آن چیزهایی که تاکنون انضمامی فرض می شدند در میان هاله های غلیظ انتزاعیات، هیجانات و احساسات جا گرفته ا
توجه ، در کنار تمرکز مساله مهمی است ، این که آدم انتخاب کند به فلان موضوع باید توجه کند .
و سخت است ، یعنی خب نه اینکه همیشه سخت باشد ، گاهی اوقات اینطور است که تعداد محدودی دغدغه در اطراف ذهن پرسه می زند و خب با معیار های بدیهی و ابتدایی هم میتوان لایق ترینشان جهت توجه نشان دادن را برگزید . گاهی اوقات اما مساله طور دیگری است ، آدم در یک بلبشو قرار می گیرد که تشخیص معیار ها و اهمیتشان برای آدم دشوار می شود ، حتی دیگر دغدغه ها از یک جنس نیستند ، ب
سلام دوستانمطابق رسم هر سالهو با توجه به اهمیت دانشیک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت استان شاالله بر ان شدیم بسته های نوشت افزار جهت دانش اموزان نیازمند تهیه نماییم.با کمک خیرین و همت جوانان انقلابی بسته های نوشت افزار به دانش آموزان نیازمند اهدا گردد....اجرتان عندالله
در آستانه سال تحصیلی
سلام دوستانمطابق رسم هر سالهو با توجه به اهمیت دانشیک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت استان شاالله بر ان شدیم بسته های نوشت افزار جهت دانش اموزان نیازمند تهیه نماییم.با کمک خیرین و همت جوانان انقلابی بسته های نوشت افزار به دانش آموزان نیازمند اهدا گردد....اجرتان عندالله
در آستانه سال تحصیلی
سریال پایتخت که گویا به هر زور و ضربی از پربیننده ترین سریالهای یک دهه ی اخیر تلویزیون دولتی ایران است، بدی هایی دارد که هر بار کسی قصد طرح آنها را داشته، پشت حواشی مورد علاقه و بعضاً خود ساخته ی عوامل، از جمله خود محسن تنابنده به محاق رفته و تقریبا از دید عمومی جامعه افتاده.
پرداختن به حواشی جالب توجه، هم فرصت طرح هر گونه ایرادی از این نوع که خواهم نوشت را می گیرد، هم به پررنگ تر شدن سریال در دید عموم کمک می کند و هم به تبع آن کمکی به پربینند
سریال پایتخت که گویا به هر زور و ضربی از پربیننده ترین سریالهای یک دهه ی اخیر تلویزیون دولتی ایران است، بدی هایی دارد که هر بار کسی قصد طرح آنها را داشته، پشت حواشی مورد علاقه و بعضاً خود ساخته ی عوامل، از جمله خود محسن تنابنده به محاق رفته و تقریبا از دید عمومی جامعه افتاده.
پرداختن به حواشی جالب توجه، هم فرصت طرح هر گونه ایرادی از این نوع که خواهم نوشت را می گیرد، هم به پررنگ تر شدن سریال در دید عموم کمک می کند و هم به تبع آن کمکی به پربینند
مردها با شورت و بهترین حالتش شلوارک با شکمهای اویزان و موهای بدنشان بدون اینکه از کسی و چیزی خجالت بکشند یا حتی لحظهای فکر کنند که اندام ناقصشان چقدر به زیباییهای بصری دریا گند زده در ساحل جولان میدهند . خانمها با مانتوها و روسریها، مراقبند که بچهها در آب غرق نشوند. مردها پکی به قلیون میزنند و تنی به آب . و من فکر میکنم که زن بودن در اینجا ، مزخرفترین نوع بودن است . درحالی که باید دائم نگران موهای زائد بدن و چربی اضافه دور شکمت
هو/دچار - به زعم بنده - بیش از آن که فیلسوف، باهوش و حتی بلاگر و فیش نگار باشد، یک آدم دغدغه مند است. دغدغه، اعم از دغدغه های فردی یا اجتماعی.نقطه ی قوتش این است که نمی نشیند تا دغدغه هاش رفع شوند؛ بلکه در تلاش است تا قدمی در جهت رفعشان بردارد. دچار دارد خودش و اطرافیانش را وادار به تفکر، تحقیق، مباحثه، نقد و تفسیر می کند.نقطه ضعفش اما در دو چیز است:یکی فاصله ی زیادی که بین مجاز و واقعیت وضع کرده؛ که این مسئله در تعاملات، واکنش ها و حتی رفتارهای شخ
هوم، با این وقفهای که افتاد بین روز اول و دوم، عملا کارکرد اینجا رو زیر سوال بردم :)))
غر دارم هزارتا غر
دلم برای روزهای بیدغدغه و خلوت خونمون تنگ شده؛ البته راستشو بخوای هیچوقت هیچوقت جز سال نیمی از سال کنکور بنده که اولتیماتوم داده بودم برای ممنوعیت ورود مهمان، خونهی ما خلوت و بیدغدغه نبوده :دی
امروز ۲۰ شهریوره، ساعت ۵و ربع عصره و نشستم روی تخت خواهر و دارم کارهای شرکت رو انجام میدم.
دخترعمه ازم موچین خواست و من با نگاه به دو کیف
من در خط به خط دفتر چشمان تو یک دنیا مکر و حیلهی عاشقانه میبینم!
گویا که مردمک چشمانت دانه، پلک و مژههایت دام و چشمان من بیتاب هم صید...
.
پینوشت: تا میای که خودت رو قانع کنی که سمتش نری، آروم آروم از کنارت رد میشه و میگه که من هنوز هستم! اگه میتونی منو بگیر!!!
پینوشت: به قابلیت تشخیص فقط با احساس حضور رسیدم!
چه خوب بود اگر همه چیز رو میشد نوشت . اگر میتوانستم افکار خودم را به دیگری بفهمانم میتوانستم بگویم . نه یک احساساتی هست.. یک چیزهایی هست که نه میشود به دیگری فهماند.. نه میشود گفت .. ادم را مسخره میکنند....هر کس مطابق افکار خود دیگری را قضاوت میکند.زبان آدمیزاد مثل خود او ناقص و ناتوان است
-صادق هدایت
کار ما تعطیلی نداره... نه؛ نمیخوام دوباره از عید سرکار رفتن غر بزنم. از این جهت گفتم که اگر در جمعه یا هر تعطیلی دیگهای، دغدغهی کار، تماس کاری و بحث درباره کار داشته باشی، یعنی اون روز، روزِ تعطیلِ کاری نیست. این چیزی که میگم فقط هم مربوط به کار خودم نیست. اغلب کسانی که توی رسانه کار میکنن به همراه تعداد زیادی عنوان شغلی هست که تعطیلی به معنای عام ندارن. یعنی ذهنشون از کار خالی نمیشه هیچوقت.من خودم از اون موقع که چشم باز کردم و وارد محیط ک
دغدغه نام گذاری
در خانواده ها (حتی تمام دنیا ) یکی از دغدغه هایی که برای دختر یا پسر همیشه اتفاق میافتد، دغدغه نام گذاری است. این مشکل همیشه بوده پسر قبل از ازدواج همیشه به این فکر می کرده من اگه بچه دار بشم اسمش رو میذارم فلان یا دختر خانوم از عنفوان کودکی خودش داشته فلانی رو بزرگ میکرده. تازه این دغدغه بعد ازدواج زیادتر هم میشه سلایقه های مامان و بابا و عمه و خاله و مادربزرگ و بابابزرگ ها هم اضافه میشه.
اما یه ماجرایی بدتر پیش میاد واسه نامگ
یک تیتر بزرگ: رازهایتان را بگویید،رازهای گفتنی تان را
گفتند...با خودش گفت الان پر می شود از حس های عاشقانه مثلا: دوستش دارم...باید بهش بگویم که دوستش دارم..نمی داند
که دوستش دارم..باهم قرار ازدواج گذاشتیم...
نوشتند..خواند..آتش گرفت...فکرش..خیالش...گیج بود..گفت از سر شیطنت چه حرف ها می زنند..راه رفت..نفس عمیق...
باز نوشتند..گریه اش گرفت..گفت این ها که رازهای نگفتنی بود چرا گفتید...ردشد..بی خیال..ایستاد..اشک..بغض...گفت..
باید می نوشت..شایدکسیحواسشجمعشد..شای
توی سفرمان چندجایی حس کردم افسردگی دارد و مواد مصرف میکند.
برایش نوشتم: سفر که بودیم حواسم بهت بود گاهی. گفت خب تو که حواست بوده چه نتیجه ای گرفتی؟ نوشتم: این نتیجه که بدوعم بیام بهت بگم مواظب خودت باشی❤
حواسم بود که پیامم میتواند لاس باشد ولی فضا داشت کی از همه عاقل تره میشد و لازم بود تعدیلش کنم. نوشت: عزیز منی شما خااااااانم❤
حساب کار را کردم.
کمی بعد نوشت: میدونستی چپ چپ نگاه میکنی جذاب تر میشی؟
حرف هایی که باید در مورد افسردگی میزدم را ز
پینوشت مطلب قبلی:
مریم داشت صحبت میکرد و من داشتم خودم رو میدیدم که چه قدر از خودم دورتر و دوتر شده بودم. از منی که چه تلاش کرده بودم بسازمش.
اگر توانایی دقیقکردن داشته باشم، سعی میکنم راجع به تغییراتی که کردهم بنویسم.
کفش کودکی را دریا برد.
کودک روی ساحل نوشت؛دریای دزد...
آن طرف تر مردی که صید خوبی داشت ، روی ساحل نوشت:دریای سخاوتمند...
جوانی غرق شد. مادرش نوشت؛دریای قاتل...
پیر مردی مرواریدی صید کرد ؛ نوشت: دریای بخشنده.
موجی نوشته ها را شست.
دریا آرام گفت: به قضاوت دیگران اعتنا نکن ، اگر می خواهی دریا باشی .
بر آنچه گذشت، آنچه شکست، آنچه نشد ...
حسرت نخور!
کرونا عامل بیولوژیکیئه یا نه، آمار چین واقعیئه یا شوخی تلخ، این داستان واقعاً توی چین تموم شده یا اونا هم مثل اینجا میگن سلامتی مردم مهمه ولی «چرخ اقتصاد هم باید بچرخه»، نمیدونم. و هیچ ذهن عاقلی هیچ گزارهای رو بهطور قطعی رد نمیکنه وسط این دریای گلآلود. ذهنم خیلی وقته وسط این اخبار مونده و به هیچ سمتی تمایل نداره، ولی خیلی میترسم از جهان ناشناختهی پساکرونا.
پینوشت: روزگار قرنطینهم ُ با «آن فرانک» مقایسه میکنم که
من اینجام تو خونمون توی راه پله رو به روی یه لپ تاپم براتون تایپ میکنم . این جا همون جای که حس نوشتن پیدا میکنم به زودی از قطعه های کوچیک خونه و شهرم براتون عکس خواهم گرفت و راجب خیلی چیزها خواهم نوشت این روز ها حس میکنم دارم یه نفس درست درمون می کشم .
یه لپ تاپ ، هارد اکسترنال همین
پی نوشت اول : این جا خیلی بهم ریختس راستش نمیدونم من باید جمع کنم یا مامان :| فردا یه کارش میکنم .
پی نوشت دوم : اون کسیه ها برنج " سبز بهار " تو تصویر بالا می بینید جز ا
گاهی حرفهایی هست که توی دل آدم سنگینی میکنه و دلت میخواد با یکی در میون بذاری که دلت آروم تر بشه. خودت آروم تر بشی. و هر گوشی پیدا نمیشه برای شنیدن اونا و هر چشمی برای خوندنش. چه خوبه که آدم حرف بزنه. تا آروم تر بشه. تا سبک تر بشه. چه خوبه که میشه نوشت.
وشاء گفت: حسین بن علی به من گفت من ودائیم اسماعیل بن الیاس درسفرحج بودیم، نامه ای به ابوالحسن امام کاظم علیه السّلام می نوشتم، دائیم نوشت: من دختران زیاددارم، پسری ندارم، مردان طایفۀ ماشهیدشده اند،زنم راکه حامله است درخانه باقی گذاشته ام، تودعاکن که بچه اوپسرباشد ونامی برای اوبنویس که درپاسخ نوشت قدقضی…
ادامه مطلب
به همت خیرین محترم و جوانان انقلابی شهرستان آبادانخدا را شاکریم امسال نیز طبق سنوات گذشته موفق به تهیه و توزیع بیش از *۱۲۰ بسته نوشت افزار ایرانی_اسلامی* جهت دانش آموزان نیازمند شهرستان آبادان و حومه شدیم.ان شاءالله در راستای گام دوم انقلاب نوجوانان و جوانان انقلابی در عرصه *جهاد علمی* موفق و پیشگام باشند.*نحن ابناء الخمینی**پای کار حسین ایستاده ایم*
چرا دست و دلم به نوشتن نمیره!!
این همه اتقاق! که میشه یه طومار واسه هرکدومش نوشت...
خوب و بد (بیشتر خوب)
چند روز گذشته قصه های جدیدی و تجربه کردم.. خیلی جدید و ناشناس
ازونایی که فقط توی فیلما دیده بودم اونم نه داخلی:/
تولد جوجمون که 2 سالش شد وتولد آبجی کوچیکه.. خیلی خوشحالم تونستم غافلگیرش کنم :)))
کلی امتحان دارم که واسه هیچکدومش نخوندم... حوصلم(حوصله ام) نمیاد :(
یه چی هست که خیلی وقته دلم میخواد و نمیشه:/ اینکه یه مدت و برم جایی که هیچکی و هی
با یکی از دوستانم حرف میزدم متوجه شدم دغدغه فکری اش وضع کشور است، و با خود اندیشیدم که من هم دغدغه دارم اما نه دغدغه وضعیت کشور یا جامعه بلکه دغدغه ی خودم را دارم، اینکه همان کسی باشم که میخواهم باشم.
بیرون از تو هیچ اهمیتی ندارد
بیرون از تو جنگ باشد یا جشن، تفاوتی در حال تو نخواهد کرد،چه بسا جشنی باشد اما درونت عزا باشد. احساس خوشحالی، احساسیست که وابسته به هیچ عامل بیرونی نیست.
بیرون از تو انعکاس درون توست
به این قانون ساده ایمان بیاور و
ونیز امام صادق ع فرمود مردی بابی ذر نوشت ای اباذر چیزی از علم چیزی از علم بمن تحفه بده در جوابش نوشت همانا علم بسیار است ولی اکر بتوانی بانکه دوسش داری بدی نکنی انرا بکن انمرد گعت ایا. تا کنون کسی را دیده ای که بانکه دوسش دارد. بدی کندگفت اری تو خودت را از همه کس بیشتر دوست داری و چون نا فرمابی خدا کنی بدان بدی. کنی بدای بد کرده ای
چشم نزنم دارم تراکتوری می خونم
هرچند از چند جهت پاره شدم ولی دارم درو می کنم درسا رو
پی نوشت 1:البته نه در اون حد هاااا که همه رو تمیز درو کنم
شلخته درو می کنم که چیزی هم گیر خوشه چین ها بیاد
همین سر و گردن و فیزیو و بیو و نورو رو تا یه حدی جمع کنم تو یه هفته هنر کردم
پی نوشت2:یه دختر پسره م میز کناریمن مثلا اومدن درس بخونن(ارواح عمه شون)
رو میزشون به اندازه یه رستوران یا کافه رفتن ما خوراکی هست :/
هی این به اون تعارف می کنه
هی اون به این تعارف می کنه
حس غریبی که مدتیست همراهم شده،
صبح همان صبح نیست،
مردمان همان مردمان نیستند،
شور و اشتیاقی دیده نمیشود و
مدتیست حتی رخت نو در این روز ها به تن نکرده است،
راستی گفتم کودکان هم دیگر کودک نیستند؟!
دغدغه ها نیز دیگر به شیرینی آن دغدغه های قدیمی نیست.
دلیل اشک چشمانم نیز دیگر آن دلایل شیرین بچگی نیست!
راز و نیازم با حضرت عشق نیز تغییر کرده است.
در تعریف کودکان کار آمده است؛ کودکی که به صورت مداوم از او کار کشیده میشود. حمایت از کودکان کار یکی از دغدغههای همیشگی افراد دغدغهمند به خصوص ساکنین کلان شهرهاست. چطور میتوانیم از کودکان و خیابان در ایران حمایت کنیم، آدرس مدرسه کودکان کار و انجمن حمایت از کودکان کار را در اختیارشان قرار دهیم. در این یادداشت ما به شما خواهیم گفت که چگونه به کودکان کار کنیم.
ادامه مطلب
دقیقا الان که من نشستم پشت لپتاپ و دغدغهم دیر کردن دلیوری فلان خرید اینترنتیمو و نتیجه فلان آزمونمه، کجا نشستی و دغدغه کدوم شیعه تو داری و کجا نشستی و داری برای ظهور خودت دعا میکنی؟ یابن الحسن. ما شعور درک نیازتو نداریم. از وقتی چشم باز کردیم با چشم سر ندیدیمت و چشم دلمون هم یواش یواش کور شده؛ بیا و با تویی رو نشونمون بده تا تازه بفهمیم بی تویی چقدر مسخره و دردناک بوده.
چه لذت بخش است احساس گرمای آغوش خدا ...
درست لحظه ای که همه دانسته هایت، دوس داشتنی هایت، اصلا همه داشته هایت را کناری می گذاری و از عمق جان، ندای "الهی و ربی من لی غیرک" سر می دهی ...
تبریک نوشت: عید دیروز و امروزتون خیلی خیلی مبارک
دعا نوشت: آغوش گرم خدا نصیب هممون
من آدمی معمولیام با دغدغههایی معمولی. هیچ وقت فکر عوض کردن دنیا و ریشه کن کردن ظلم و بدی را در سر نپروراندهام.
هیچگاه در پی سامان دادن به تمام ناسامانیهای این جهان نبودهام. من آدمی معمولیام که آرمانشهری در ذهنم نساختهام که برایش بجنگم.
من خیلی معمولی زندگی میکنم. من کتاب میخوانم اما نه پشت میز، نه همراه با نسکافه و شکلات تلخ و نه با دفتری که یادداشتهایی در آن بنویسم. من کتاب میخوانم وقتی به رهاترین حالت ممکن، دراز کشید
دانلود کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها pdf
دانلود کتاب
https://fidibo.com/fidibo.com › سبک زندگیدانلود کتاب هنر ظریف بیخیالی اثر مارک منسون - فیدیبو رتبه: ۳٫۸ - ۷۹ رأیخرید و دانلود کتاب هنر ظریف بیخیالی اثر مارک منسون مترجم واحد ترجمه انتشارات ... خوب کتاب خواندن :) دانلود انواع کتاب صوتی، الکترونیکی و پی دی اف (pdf) فارسی.شما از این صفحه در 12/15/19 بازدید کردید.https://www.30book.com/www.30book.com › Book › هنر-ظریف-رهایی-از-دغدغه-ها-مارک-منسن-م...کتاب هنر ظریف رهایی از
یکی از چیزهایی که به نظر من خیلی مسخره میآید توقف ذهنی ما به شکل وسواسی بر روی موضوعاتی متعلق به گذشته است. مسائلی که نه اهمیتی برای اندیشهی ما دارند و نه دلیل تاریخی مهمی برای پرداختن به آنها وجود دارد
یکی از این توقفهای وسواسگونه، پرداختن به حیطهی شخصی نویسندگان و هنرمندانی است که اکنون در میان ما نیستند. اگر اهل ادبیات و هنر هستید، اگر اهل آفرینش ادبی هستید و اگر میخواهید بخوانید تا بیشتر بفهمید و دنیای ذهن خود را گسترش دهید،
یکی از چیزهایی که به نظر من خیلی مسخره میآید توقف ذهنی ما به شکل وسواسی بر روی موضوعاتی متعلق به گذشته است. مسائلی که نه اهمیتی برای اندیشهی ما دارند و نه دلیل تاریخی مهمی برای پرداختن به آنها وجود دارد
یکی از این توقفهای وسواسگونه، پرداختن به حیطهی شخصی نویسندگان و هنرمندانی است که اکنون در میان ما نیستند. اگر اهل ادبیات و هنر هستید، اگر اهل آفرینش ادبی هستید و اگر میخواهید بخوانید تا بیشتر بفهمید و دنیای ذهن خود را گسترش دهید،
کاش یک الگوریتم بودم. آنوقت که هر وقت میخواست تصمیم بگیرم، امید ریاضی سود مسیرهای مختلف را حساب میکردم، واریانس مسیرهای مختلف را هم حساب میکردم و با توجه به تابعی و پارامتری از ریسکپذیری مسیر بهینه را انتخاب میکردم و سپس بعد از آن به پیمودن آن مسیر میپرداختم تا مسیر بعدی پیدا شود. این بین هم خیلی به گزینههایی که قبلا داشتم و میشد طی کنم و رد کردم فکر نکنم! اما مگر میشود؟ آدمیزاد است دیگر. گاهی دلش میخواهد در زمان سفر کند!
کاش یک الگوریتم بودم. آنوقت که هر وقت میخواست تصمیم بگیرم، امید ریاضی سود مسیرهای مختلف را حساب میکردم، واریانس مسیرهای مختلف را هم حساب میکردم و با توجه به تابعی و پارامتری از ریسکپذیری مسیر بهینه را انتخاب میکردم و سپس بعد از آن به پیمودن آن مسیر میپرداختم تا مسیر بعدی پیدا شود. این بین هم خیلی به گزینههایی که قبلا داشتم و میشد طی کنم و رد کردم فکر نکنم! اما مگر میشود؟ آدمیزاد است دیگر. گاهی دلش میخواهد در زمان سفر کند!
اصرالدین شاه قاجار در ماه مبارک رمضان نامه ای به مرجع تقلید آن زمان میرزای شیرازی به این مضمون نوشت :من وقتی روزه میگیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی میشوم و ناخود آگاه دستور به قتل افراد بی گناه میدهم لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر بفرمایید!آیت الله العظمی میرزای شیرازی در جواب ناصرالدین شاه نوشت:
ادامه مطلب
بسمه تعالی
(به دنبال صحبتی که با یکی از رفقا(م.ح) داشتم. قرار شد به صورت متنی نظرم را به اشتراک بگذارم. حقیقتا متن خوبی از آن در نیامد. اون بنده خدا هم با اینکه نگفت، ولی معلوم بود که راضی نبوده. به هر حال، ایده های متن برای خودم هنوز تازه است و جای بررسی بیشتر دارد. اما شکل و شمایل و بیانش افتضاح است)
درباره اندیشه، فرم و تحول ایماژ ها
نوشته زیر انضمامی ترین نوشته ای است که تا الان نوشته ام و فکر می کنم نوشتن آن در این دقایق، ضروری ترین ک
بسمه تعالی
(به دنبال صحبتی که با یکی از رفقا(م.ح) داشتم. قرار شد به صورت متنی نظرم را به اشتراک بگذارم. حقیقتا متن خوبی از آن در نیامد. اون بنده خدا هم با اینکه نگفت، ولی معلوم بود که راضی نبوده. به هر حال، ایده های متن برای خودم هنوز تازه است و جای بررسی بیشتر دارد. اما شکل و شمایل و بیانش افتضاح است)
درباره اندیشه، فرم و تحول ایماژ ها
نوشته زیر انضمامی ترین نوشته ای است که تا الان نوشته ام و فکر می کنم نوشتن آن در این دقایق، ضروری ترین ک
از یه شهر دوری اومده بود خونمون. هر بار میاد کلی با هم حرف میزنیم.
اونجایی که هست غریبه. تنهایی و غربت و کار سنگین شوهرش خیلی بهش فشار میاره.
داشت حرف میزد. وسط حرفاش یه نکته ای گفت که همش توی ذهنمه.
گفت: « ما مذهبیا خیلی از امام زمان دوریم. خیلی ازش غفلت میکنیم. همش دغدغه های الکی داریم. امام نه تنها بین غیر مذهبیا بلکه بین ماها هم مهجوره. حتی بینمون اونایی که دغدغه های معنوی هم دارن بازم از امام غافلن. دغدغه کار فرهنگی، دغدغه رشد اجتماعی و دی
کارمون با دانشگاه سیتی به پایان رسید . نه خوشحالم نه ناراحت . امشب کمی قدم میزنم و یکم حساب و کتاب میکنم ببینم با خودم چند چندم . 8 ماه دیگه یا خدمت سربازی یا ...
پی نوشت حالم خوبه :)
پی نوشت بعدی : امروز داشتم برگه های دانشجوهای ترم قبل رو صحیح میکردم یه چیز فهمیدم میام میگم .
با سلام و احترام
همانگونه که مستحضر می باشید سال 1398 بعنوان سال رونق تولید نامگذاری شده است اما با نگاهی دقیق و ریز به این موضوع دریایی از اهداف عالی و متعالی در خصوص رشد جامعه ایرانی در ورای این نامگذاری دیده می شود که ذهن و فکر هر دلسوز وطن و هر فرد دغدغه مند را در این مورد پویا نموده و هر فرد ایرانی را به زعم خود و بواسطه مکتب و دغدغه های متعدد ناخود آگاه درگیر خود می کند.
بنابر این از شما خواننده فرهیخته و عالم استدعای پیوستن به این هم اندیش
به گزارش پایگاه خبری اوشیدا؛ یکی از مهمترین دغدغه های تحصیل در استان سیستان و بلوچستان تهیه کیف و لوازم التحریر برای بسیاری از خانواده های سیستانی است که پس از وقوع خشکسالی و پدیدار شدن اقتصاد ضعیف در استان این دغدغه به وجود آمد.اما در سال های اخیر با توجه به رونمایی از محرومیت
ادامه مطلب
داشتم فکر می کردم از چی بنویسم دیدم وضعیت الان من خودش صد صفحه ای شرح حال داره
وضعیت جدید من
تو نقطه امن دوم زندگیم یعنی همین خونه ای که تاچند وقت پیش توش حس مسافر داشتم و حالا شده سکونت گاه دائمی من
تو زمانی که دیگه جای دغدغه کلاس و نمره باید دغدغه شغل و آینده و برنامه زندگیم رو خیلی جدی تر پیگیر باشم و به یه نقطه درستی برسونم
راستشحوصله شرح قصه نیست ولی اگه خدا چشماتونو کشید روی این صفحه و خوندید
لطفا راهنماییم کنید که از کجا و چطور به وضع جدی
آقا «دغدغه» از کجا می آید؟ واقعی ست؟ چقدر مال خودمان هست؟ به خصوص در این زمانهی ما که بنی آدم عذاب یکدیگر شدند؛ چقدر برای «دیگری» دردمند یم؟ آیا دیگری واقعاً برای ما مهم است؟ گهگداری از خودم می پرسم که این بشر که آنور دیگر مادر و پدر و فرزند و... نمیشناسد و در به در دنبال رهایی و رستگاری خودش هست، آیا اینور هم دلش واقعاً برای فرد دیگری میسوزد؟ در نگاهش جز برای خود، دیگری را هم می بیند... یا نه؟
چنان می نویسند که ”دلم برای پرستاری که س
یادمه تو سالای هفتاد کنکور اینقدر سخت بود که غش و ضعفی و افت فشار خون زیاد بود به طوری که پزشک و پرستار واورژانس تو مراکز امتحان آماده بودن ولی الان کنکور راحت شده ولی بازم یه عده استرس دارن با خودم میگم اگه اینایی که الان کنکوری هستند اون زمان بودن چیکار میکردن؟
هوم؟
++ بعدا نوشت :عاقا کنکوری ها اعتراض کردن که نخیر کنکور سخته . عاقا ما شکر خوردیم کنکور آسون نشده خوبه .
خرید اینترنتی نوشت افزار
نوشتن ، ترسیم و تحریر بخش اساسی در ایجاد توانایی ، ترتیب و برقراری ارتباط با کلمات است که در میزان موفقیت محصلان و نویسندگان تاثیر چشم گیری دارد و اینجاست که طیف گسترده ای از وسایل لوازم تحریر و نوشت افزار برای افراد در حال تحصیل در تمامی مقاطع تحصیلی و نویسندگان جهت رسیدن به اهداف خود مورد نیاز می باشد که اگر بخواهیم به مجموعه لیست نوشت افزار های پر مصرف نگاهی بیندازیم انواع مدادرنگی ، پاک کن و غلط گیر ، مداد و مدا
سربازی یعنی تحمل روزهای تکراری ، تحمل بی احترامی ، تحمل سختی و شکستن غرور .
سربازی تموم میشی مطمن باش این شب بیداری های ، این اضاف ها ، این پست های ، این توهین ها ، و بی احترامی ها یه روزی تموم میشه کاش اون روزی که تموم میشی باشم اینجا بنویسم . و این داستان تمام سربازی
بیست و یک اردیبهشت نود و نه .
پی نوشت : بسیار بسیار این جسم در این روز ها خسته س
203- و من کلام له (علیه السلام)> فی التزهید من الدنیا و الترغیب فی الآخرة <أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا الدُّنْیَا دَارُ مَجَازٍ وَ الْآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ وَ لَا تَهْتِکُوا أَسْتَارَکُمْ عِنْدَ مَنْ یَعْلَمُ أَسْرَارَکُمْ وَ أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْیَا قُلُوبَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُکُمْ فَفِیهَا اخْتُبِرْتُمْ وَ لِغَیْرِهَا خُلِقْتُمْ إِنَّ الْمَرْءَ إِذَا هَل
جمعه بر میگردم شهر دانشجوییدرسامون پاره کننده س و تو خونه نمیخونم
برم اونجا که حداقل برم کتابخونه دانشگاه
رفتم غذا رزرو کنم
پول تو کارت تغذیه م نبود
خواستم شارژش کنم
گفتم اول برم بلیطمو بگیرم بعد هرچقدر پول برام موند باهاش کارت شارژ کنم
دیدم چهل تومن تو یه کارتمه
هشت تومن تو یه کارت دیگم
یعنی اگه بانک ها بهم رخصت میدادن و اجازه انتقال کل پولا رو به یه کارت می دادن
میتونستم باهاش فقط بلیط بگیرم :/
گفتم وات تو دو وات نات تو دو؟
خواستم یه جور ب
اکیپ های دانشگاه همش برام بی مفهوم ترین چیز بودن!
حتی قبل رفتنم به دانشگاه!
بودن با پسر و دختر هایی که فقط برای وقت گذرونی عه و اکثرا هیچ پایانی نداره و حتی خیلی وقت ها خوش هم نمیگذره و فقط جنبه ی تظاهر و فخر فروشیِ زندگی گذشته ی هر ادمو داره!
مثلا دغدغه ی این که امروز فلان مانتو با فلان رنگ رژ و فلان کیف و کفش رو بپوشم که شاید اقای xخوشش بیاد!
یا اینکه فلان پسر بهم نگاه کرد!اون یکی سلام کردم!این یکی اسمم رو بلد بود و ...
نمیخام بگم من خیلی فلانم و ای
دیگه اینجا نمینویسم کسی دوست داشت میتونه تو اینستاگرام یا کانال تلگرام دنبالم کنه
آیدی اینستا:
masoudyahyaei71@
کانال تلگرام:
besoyeroshd@
فقط در صورت دنبال کردن خوشحال میشم بدونم با کدوم بزرگوار در ارتباطم
بعدانوشت:به پیشنهاد خانم سوته دلان کانال به پبام رسان ایتا منتقل شد
پاشید گمشید بیاید نوشت:خب از این پی نوشت مشخصه که باید گمشید بیاید کانال ایتا الان کلا خودمم و دو نفر دیگه
مطمئنا فرداها ای کاش هایی فکرم را پر کنند که دیروزها اگر بودند..فرداها دغدغه هایی خواهم داشت که دیروزها فقط برنامه بودند..فردا من خودم را دوست خواهم داشت!خود آینده ام را!..درحالیکه نفرت تنها واژه ایست که از خود گذشته به یاد دارم...دیدی متفاوت خواهم داشت مانند سهراب سوار بر قایق که آینده ام را با آن بسازم...اینده ای پر از هیجان... پراز عشق...پر از بودن...و آینده ای پر از امید...اینده ای که حتما می اید و آینده ای که هست!
فردا ها کمین کرده اند... فرداها منت
آرامش دل تویی ... وقتی که گم می شویم لای خروار خروار روزمرگی و فکر و کارو بار
که عروسی چطور باشد،
جهیزیه چطور باشد،کنکور ارشد را کی شروع کنم،
سالاد اِل و خورشت بِل چطور درست می شود،
فلانی چرا آنطور گفت
خودمان را به درو دیوار بکوبیم که در چشم دیگران بهترین باشیم،
نجیب ترین باشیم
زیبا ترین باشیم
کدبانو ترین باشیم
و بین ده ها دغدغه ی ریز و درشت دیگر
باید یک لحظه ایستاد و
به تو فکر کرد
که این روز ها،
لای این همه دغدغه،
چقدر دغدغه ات توی د
بعد از این به ندرت اینجا مینویسم شاید هم حالا حالاها ننویسم و بیشتر در وبلاگی جدید خواهم نوشت...
با آدرس جدید دنبالتون میکنم تا اگر خواستید دسترسی داشته باشید بهم...
ممکنه یه مقدار طول بکشه تا همه رو دنبال کنم
التماس دعا
بعدا نوشت:تا دو سه روز آینده اگر کسی تمایل داشت آدرسم رو داشته باشه و من دنبالش نکرده بودم همینجا اعلام کنه تا ترتیب اثر بدم...
اعتراض حق مردم است. نه از از آن جنسی که مسئولان می گویند. می گویند و هیچ قدمی در جهت آن بر نمی دارند که هیچ، جلوی آن را هم به هر فوت و فنی می گیرند. اعتراض حق مردم است. چون هم به نفع مردم است هم به نفع مسئولان، هم به نفع نظام. اما درد دیشبم یک چیز بود. مثل روز برایم روشن بود آنها که آمده بودند برای اعتراض، اگر این هواپیما را آمریکا ساقط کرده بود، به میدان نمی آمدند. اگر می آمدند خیلی متمدنانه. فقط شمعی بود، چند جمله تسلیت با یک فونت خوش تراش لاتین، و
بهترین خیاط
در کوچهای چهار خیاط مغازه داشتند. همیشه با هم بحث میکردند. یک روز، اولین خیاط یک تابلو بالای مغازهاش نصب کرد. روی تابلو نوشته شده بود: «بهترین خیاط شهر»
دومین خیاط روی تابلوی بالای سردر مغازهاش نوشت: «بهترین خیاط کشور»سومین خیاط نوشت: «بهترین خیاط دنیا»
چهارمین خیاط وقتی با این واقعه مواجه شد روی یک برگه کوچک با یک خط کوچک نوشت: «بهترین خیاط این کوچه»
دلسا تو گهوارش خوابیده
غذا روی گاز داره قل میخوره
من وایسادم پشت پنجره بزرگ تراسمون و دارم دونه های برف نگاه میکنم
حیف که نمیتونم قهوه بخورم
پی نوشت: فقط ۱ ماه و چند روز از مرخصی ام مونده و دارم نهایت استفاده رو میکن
پی نوشت ۲: قهوه که میخورم به طرز عجیبی دلسا بد خواب میشه چون شیر خودمو میخوره. شایدم من توهم میزنم ولی دیگه به امتحان کردنش نمی ارزه.
دکتر صلواتیزاده میگه "چنان با فراغ بال مینویسی که من فکر میکردم هیچ مشکلی توو زندگیت نداری" بهش میگم "مگه میشه آدم مشکل نداشته باشه؟!".ولی ما یه همسایهای داریم که هیچ مشکلی نداره، بهخصوص با ادبیات.این رو امشب فهمیدم و مثال نقض حرفهام پیدا شد. به جای "کثافت" نوشته بود "کسافت" و وقتی که بهش گفتم "املای "کثافت" رو اشتباه نوشتی"، گفت "بیخیال! واقعا چه فرقی میکنه بنویسیم کثافت یا کسافت؟!".البته شاید بشه اسمش رو گذاشت دغدغه نه مشکل. مثل
چند روز پیش م . ع داشت میگفت دیگه وبلاگ ها هم نویسنده ها و هم ویزیتورهاش رو از دست داده . آخرین باری که سراغ از چوپیا گرفتم چند ماه پیش بود ، که دیدم رمز دار شده ...
دیگه بی خیال شده بودم
امشب نمیدونم چی شد یادش افتادم و در کمال تعجب و ناباوری برگشته بود .
چوپیا برای من خیلی خیلی خاصه . مهر 95 که در افسردگی پسا کنکور بودم چوپیا رو پیدا کردم . وسط این کویر خشک چوپیا از بارون های شمال کشور می نوشت . از زندگی می نوشت و من مشتاق بودم برای خوندن نوشته هاش و
خدایا چیزی به نام من وجود ندارد چون من از خودم چیزی ندارم
همه چیز توئی و از توست
جسم است که تو داده ای
قدرت است که تو داده ای
تنها چیزی که من دارم و از قضا آن را هم تو داده ای، اختیار است و من با اختیاری که تو داده ای افسار مابقی داده هایت را در دست دارم.
خدایا من ماموری بیش نیستم.
توئی مدیر و مدبر و اداره کننده ی امور و منم مامور اجرا و واسطه تحقق اراده تو.
خدایا توفیقی ده که لایق واسطه بودن و ابزار تحقق اراده ی تو باشم و امانتی را که ابزار انجام ما
نام کتاب: #آوسنه_باباسبحان | نویسنده: #محمود_دولت_آبادی | #موسسه_انتشارات_نگاه | ۱۴۹ صفحه.برشی از کتاب:شوکت گفت: پس ما کِی می توانیم چار روز از این قال بیرون بریم؟ یک فصل که فصل کشته. یک فصلم که فصل درو! بعدش هم که پالیز و پنبهس. بعدش هم که هزار کار دیگه..یادداشت من:کتاب های دولت آبادی نمونه ی عینی #رئالیسم_اجتماعی هستن و شما می تونید توی تک تک جملات کتاب، زندگی و دغدغه های زندگی رو ببینید. آوسنه یعنی "افسانه، قصه" و باباسبحان یکی از شخصیت های اصلی ک
هوا تاریک بود و من بعد از ساعت تأخیر رسیدم خوابگاه. رانندهٔ ترمینال، ماشین را نگه داشت تا مدارکم را به نگهبانی نشان دهم. بلیط و کارت دانشجویی بهدست وارد اتاقک نگهبانی شدم و سلام کردم. آقای نگهبان جوابم را داد و کارت دانشجوییام را خواست و بعد در یک دفتر شروع به نوشتن اطلاعاتم کرد. اسم و فامیل را نوشت و رفت سراغ رشته. خودکار آبیاش را که روی کاغذ کشید، نتیجهاش این بود: ادبیات فارسی! لبخند زدم و با تاکید گفتم: «زبان و ادبیات فارسی» سرش را با
سلام "چهار مجموعه (جنبش مصاف ایرانیان ، جنبش ازما، دیدبان شفافیت، شفافیت برای ایران) در کشور در حوزه شفافیت علی الخصوص انتخاباتی فعال هستند.سایت ایران شفاف [https://irshafafiat.ir] در برگیرنده تمامی نامزدهایی است که به نوعی به هر کدام از این چهار مجموعه تعهد دادهاند."
درباره ایران شفاف؛"وبسایت شفافیت با دغدغه پرداختن صحیح به وظایف نمایندگی مجلس شورای اسلامی پا به عرصه عمل نهاد، تا به وکالت از سوی مردم، ضمن اخذ تعهد از کاندیداهای نمایندگی، پس از تو
یک زمانی، در دوران خیلی نوجوانی، به واسطه شرکت در مسابقات وبلاگ نویسی و رتبه اول کسب کردن، متعلق شدم به این آستان و این مجال ، برای نوشتن حرف ها، درد ها، بی حوصلگی ها و... یا خوبی ها، خوشی ها، البته اگر اصل چراغ خاموش را رعایت نخواهم کردن!!!
آن موقع ها کسی بود به نام لیلای مجنون، اسم وبلاگش بود، که البته هرچه گشتم پیدایش نکردم تا از متن هایش برایتان بنویسم بدانید چه مجنونی بود برای خودش!!!
تا آنجایی که یادم می آید، معشوقش، دقت کنید، معشوقش رهایش
از حضرت صادق ع حدیث شده که رسولخدا ص فرمود هرکس خوسنودی مردم را بحشم خداجوید خداوند ستایش کننده اورا. نکوهش کننداه اش قرار دهد شرح شابدمقصود اینستکه. انکس که بخاطر او و خوشنودش این کار را انجام داده و توقع مدح از او داشته است خداوندچنان. کندکه هم او نکوهش کندیا مفصود این استکه. جلوی رو مدحش وپشت یر مذمتش نمایند 3 حضرت صادق ع فرمود مردی بحسین علیهالسلام نوشت مرابا دو حرف پند بده انحضرت در جواب نوشت هرکه امری را ا نافرمانی خدا بجوید
اعداد حقیقی کامل ترین مجموعه از اعداد است که در دوره متوسطه با آن آشنا می شوید. اعداد حقیقی شامل اعداد گویا و اعداد گنگ می شود.
هر عدد یا عبارتی که بتوان آن را به صورت کسری نوشت که صورت و مخرج آن عددی صحیح باشد و مخرج کسر صفر نشود یک عدد گویا را مشخص می کند.
دقت کنید که در اینجا گفتیم هر عدد یا عبارتی که بتوان آن را به فرم مشخصی نوشت. این یعنی گاهی به ظاهر عدد یا عبارت داده شده گویا نیست. اما با کمی تغییر به گویا بودن آن می رسیم.
ادامه مطلب
آخه چرا دارین منو بازی میدین شما. چرا میخواین شما همه چی رو عادی جلوه بدین. چرا دارین منو صحنهسازی درست میکنین. من باختم بدم باختم من آبروی شهر منو بردم سقف من رو سر من خراب شده خرج منو زن من داره میده، من در منزل داماد من سکونت دارم؛ هیچ داغی بزرگتر از این نیست! هیچ ننگی از این بزرگتر نیست، من دارم به قهقرا میرم؛ فقط بذارید «برم» من!
پی نوشت 1 : به معنای واقعی mood الانم جمله ی بالاعم !
پی نوشت 2: کنکور 98 ؛ رو باختم. .. . . . .
پی نوشت 3 : لینک ف
آخه چرا دارین منو بازی میدین شما. چرا میخواین شما همه چی رو عادی جلوه بدین. چرا دارین منو صحنهسازی درست میکنین. من باختم بدم باختم من آبروی شهر منو بردم سقف من رو سر من خراب شده خرج منو زن من داره میده، من در منزل داماد من سکونت دارم؛ هیچ داغی بزرگتر از این نیست! هیچ ننگی از این بزرگتر نیست، من دارم به قهقرا میرم؛ فقط بذارید «برم» من!
پی نوشت 1 : به معنای واقعی mood الانم جمله ی بالاعم !
پی نوشت 2: کنکور 98 ؛ رو باختم. .. . . . .
پی نوشت 3 : لینک ف
یه جای نوشت : بچه ها انقدر حرف برای گفتن دارم . ولی نمیتونم بگم . سخته برام صحبت کنم و این نتونستن داره خفم میکنه ...
گذشت گذشت دیروز نوشت که الان خیلی آرومم .
دنیا همینه یه وقتی های جوری خفت میکنه که نمیتونی حرفم بزنی ، به در و دیوار میپری تا آزاد کنی خودتوو . یه چند وقت که بگذره آروم میشی ولی تموم شدن نداره ای خفتگی ها .
قانون دنیا اینه که هیچ چی تو این دنیا بند نمیمونه ، همه چی عین عقربه ساعت میمونه وقتی بگذره دیگه گذشته .
مثلا همین حالا گذشت ...
درباره این سایت